بچهمهندسهای ایرانی
از ابتدای ماه مبارک، به لطف سفره افطار که باید حتما به قول مادر «ونگ ونگ» تلویزیون هم میهمانش باشد، مشغول تماشای «بچهمهندس» شدیم؛ سریالی که در ابتدای شروع فکر نمیکردم اینچنین درگیرم کند و ذهنیتم را نسبت به برخی مسائل تا این حد تغییر دهد.
جواد جوادی، گلپسر ششساله دوست داشتنی سریال با همت خودش اینقدر چیزهای مختلف را خراب کرد که توانست دوچرخه بسازد؛ خودش پیچهایش را ببندد و خودش چرخش را بچرخاند.
از آنطریف آقا شفیع درشت هیکل داستان که فقط زمانی حمال بازار بوده، الان زیر بال و پر چندین کودک را گرفته تا به سروسامان برساند.
داشتم فکر میکردم چقدر شبیه شعارهای جمهوری اسلامی و انقلاب و تجربه ساختن سانتریفیوژ و انرژی هستهای است؛ بچه مهندسهای انقلابندیده، پای کار ایراناند؛ کشورشان را دوست دارند، به رغم جاهد و مجاهدانی که مانعشان شوند، بازهم ادامه خواهند داد؛ تا جایی که شفیعهایی که زمانی برای حمال طاغوت نبودن انقلاب کردهاند نیز باورشان نمیشود!
آری، همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدهاند...
چه برداشت خوبی!