کوله پشتی

کوله‌بار تأملات یک ذهن آشفته
طبقه بندی موضوعی
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۰۷ ب.ظ

صلاح مملکت خویش خسروان دانند

قاعدتا اصول‌گراها، یا به عبارت بهتر، مخالفان میرحسین موسوی، کروبی، روحانی، خاتمی و شاید هاشمی (دلیل نام‌بردن از اشخاص این است که گروه‌هایی که طیف مخالفان این افراد را تشکیل می‌دهند تنها در دایره اصولگرایی نمی‌گنجند)، اهل اعتراض‌های خیابانی و دعوت به اغتشاش و ... نیستند؛ این طیف از فعالان سیاسی در صورتی که نظرشان تامین نشود هم گوشه‌ای می‌نشنند و می‌گویند «دیدید گفتم»...

بهرحال موج ردصلاحیت‌های هیئات اجرایی دولت در تهران و شهرستان‌ها، ظاهرا برای این طیف تیغ برنده‌تری داشته تا هواداران آن افراد؛ تجربه ناقص بنده از وقایع مجلس ششم، اینجور پیش‌بینی می‌کند که در صورتی که سخن استاد درست باشد،‌این مجلس قرار است کمک شایانی به پیشبرد اهداف دولت کرده و با وضع موجود ظاهرا آن طیف ساکت‌نشین و عزلت برگزین به تماشا خواهند نشست تا 4 سال دیگر بگویند «دیدید گفتیم».

پ.ن:

یادم است در ان دوران کذا مهران‌خان مدیری سریالی در تلویزیون داشت که واکنشکی هم با سریالش نشان داد و ... . ایشان دوباره دارد در سازمان برنامه سازی می‌کند و تاریخ چه اتفاقات را که تکرار نخواهد کرد!‍ الله اعلم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۳:۰۷
حسن قاسم زاده
دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

جوانک و گنبد

مسافرها نیم ساعتی میشد که با امر و نهی دفتردار ( همان کسی که مسافران را جابجا میکند تا زن و مرد نامحرم کنار هم نباشند یا جا را برای مسافران پای اتوبوس خالی کند) جابجا شده بودند.

جواننک همان جا روبروی درب وسط اتوبوس که سوز سرما را می فرستد داخل و مسافران اطرافش را مجبور میکند پتویی کاپشنی چیزی را بکشند روی پاهایشان تا سرما نخورند، نشسته بود، ساکش هم روی پایش بود، حالا از زور سرما بود یا منتظر بود اتوبوس راه بیفتد و ساک را جابجا کند الله اعلم.

راننده با سبیل های از بناگوش در رفته یکی دو پله پشت صندلی اش را آمد بالا و دست چپش را گذاشت روی شکمش و با دست جوری که مثلا کسی متوجه نشود شروع کرد به شمردن مسافران، بعد هم با صدای بلندی که معلوم است انتظار دارد در پاسخ بشنود «نه» پرسید «راه بیفتیم؟ کسی جا نمونده؟ کسی چیزی جا نذاشته؟»

جوانک با صدایی که فقط بغل دستی اش شنید گفت « چرا، من جا گذاشتم...»

اتویوس که از روی پل میدان حافظ می رفت به سمت خروجی شهر، جوانک نقطه ای شده بود در طلایی گنبد...


جوانک و گنبد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۳۹
حسن قاسم زاده
چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ق.ظ

آمدی کاتش در این عالم زنی...

این روزها هرجای شهر را که نگاه می‌کنی پر شده از تبلیغ‌های شهرداری درباره کتاب و کتابخوانی و معرفی کتاب‌های پرفروش و معروف. همین بهانه کافیست تا بهترین کتاب‌هایی را که خوانده‌ای به یاد بیاوری.

طوفان دیگری در راه است؛ نثر ساده و روان سید مهدی شجاعی در کنار جسارت ایام جوانی، رمانی را رقم زده است به زیبایی طوفان. رمانی که نامه‌های زینت و کمال بعد از یک ماجرای معمایی همه‌چیز داستان را آشکار می‌کند، در حقیقت بخش بزرگی از کتاب براساس نامه‌هایی است که زینت و کمال برای یکدیگر می‌نویسند و مخاطب را از وقایع و اتفاقات باخبر می‌سازند. زینت و کمال در این رمان حتی پای چمران را هم به معرکه می‌کشند و خاطرات دوران روشنگری وی در ینگه دنیا را برای خواننده تعریف می‌کنند.

طوفان دیگری در راه است، سال 65 به قلم سید مهدی شجاعی تحریر می‌شود اما در سال 85 بازنویسی شده و توسط انتشارات نیستان منتشر می‌شود. این کتاب روایت شخصیت‌هایی است که متحول می‌شوند و شروع آن‌ها از تحول زنی رقاصه در میانه مجلس رقص و طرب آغاز می‌شود.

جلد کتاب طوفان دیگری در راه است

از آنجا که قاعده لطف رمان به خواندنش است، کماکان صادق است، بر شما باد خواندن این رمان؛ اما آنچه باعث نوشتن این سیاهه شد نه تشویق به خواندن خالی‌خالی این کتاب که تشویق به اضافه نمودن یک چاشنی روح‌نواز به آن بود؛ نمکی از جنس موسیقی.

پیشنهاد می‌کنم اگر رمان «طوفان دیگری در راه است» سید مهدی شجاعی را خوانده‌اید، می‌خوانید و یا خواهید خواند، آلبوم یار مست سالار عقیلی و بالاخص قطعه آتش عشق این آلبوم را چاشنی کتاب کنید:

در دل و جان خانه کردی عاقبت

هر دو را دیوانه کردی عاقبت

آمدی کاتش در این عالم زنی

وانگشتی تا نکردی عاقبت

ای ز عشقت عالمی ویران شده

قصد این ویرانه کردی عاقبت


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۴
حسن قاسم زاده
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ

ریخت‌شناسی ایام هفته

روزهای هفته هرکدام شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند.

شنبه بدترکیب و تلخ و موذی و شبیه به ترشی است: دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس.

یکشنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط می چرخد.

دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، باکت شلوار خاکستری و عصا.
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است. چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است. بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را میدهد.

پنجشنبه بهشت است.

و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی. رو به غروب، سنگین و دلگیر میشود، پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل و یکجور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر و نوشتن مشق های لعنتی و گوش دادن به دلی دلی غم انگیز آوازی که از رادیو پخش میشود و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره، حتی آسمان و درختها و هوا

پ.ن:

خاطره‌های پراکنده گلی ترقی را انتشارات نیلوفر چاپ کرده است.

خاطره‌های پراکنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۵
حسن قاسم زاده
يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۴ ب.ظ

سر پر درد

شنیده بودم سری را که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند، اما اینبار، سری که درد نمی‌کرد را به درد آوردم.

روزی راحت کنار خانواده‌ات نشسته و روزی باید یک تصمیم سخت بگیری و براساس آن سردردت را تا صبح تحمل کنی.

مخلص کلام، قصه پرغصه روزگار تازه داشت قسمت‌های زیبایش را رونمایی می‌کرد که درام داستان بر کمدی آن پیشی گرفت، و بماند که چه‌ها شده و چه‌ها خواهد شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۴:۰۴
حسن قاسم زاده
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۱۲ ب.ظ

در خدمت و خیانت خنده

درباره خنداونه دیشب:
پرده اول: رامبد جوان با طرح مسئله فامیل بودن حداد با رهبری، وی را یکی از نزدیک‌ترین افراد به رهبری معرفی می‌کند
پرده دوم: جناب خان کلمات وضع شده فرهنگستان را به بار تمسخر می گیرد و حداد مجبور به پاسخ دادن به این شبهات می‌شود
پرده سوم: جناب خان یک ماسک به حداد می‌دهد تا به عنوان فردی که به رهبری نزدیک است و نماینده مجلس است و دغدغه کار مردم را دارد، به فکر مردم خوزستان باشد
خندوانه‌ای ها دیشب سعی داشتند با گذاشتن حداد در گوشه رینگ‌های مختلف از جمله فرهنگستان و مجلس عملکرد وی را زیر سؤال ببرند و مایه گذاشتن از فامیل بودن با رهبری اگر نگوییم انتساب حداد در این نقدها به رهبری بود، فضای برنامه را کمی از جو خشک انتقادی درآورد.
درباره حداد عادل دیشب:
حداد عادل به زیرکی متوجه موقعیت‌های خود در خندوانه دیشب شد، زمانی که از وی خواسته شد پس از توضیح روابط خانوادگی اش با رهبری شوخی‌هایی که با رهبری داشته را تعریف کند سریعا به سراغ شوخی‌های کاری رفت.
زمانی که دید شیطنتی در انتقاد از فرهنگستان نهفته است به سرعت با بکاربردن کلمه حرام لقمه، هم منتقد را ساکت کرد هم به نوعی به آنان فهماند که این مسائل توطئه‌هاییست که فرهنگستان زیر سؤال برود.
زمانی که ماسک را هدیه گرفت سریعا متوجه شد تا از وی به عنوان نماینده مجلس و فرد منسوب به رهبری خواسته‌اند تا کاری بکند به همین دلیل ز طرف مجلس، دولت، حکومت و حاکمیت قول رسیدگی می‌دهد.
وقتی از وی می‌خواهند برای خواستگاری جناب خان کاری بکند سریعا پاسخ می‌دهد اگر بار مالی داشته باشد شورای نگهبان رد می‌کند و این تنها یک شوخی نبود، بلکه یک واقعیت در باور عامه بود که نمایندگان برایشان قانون‌های مختلفی را می‌توانند تصویب کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۲
حسن قاسم زاده
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم

همواره برایم سؤال بود که چگونه مردانی از پارس، به پا خاسته و در روزهای تعطیل به همراه زن و فرزند و عهد و عیال،‌ کفش و کلاه کرده و با تبحری مثال زدنی گوشت چرخ‌کرده را به سیخ بلند کباب کشیده و لقمه‌های زعفرانی و کوبیده‌های دلچسب فراهم می‌کنند؟
به دنبال پاسخ به این پرسش سال گذشته به همراه همسر عازم تفرجگاهی در اطراف شهر شدیم تا بلکه بتوانیم نام خود را در زمره پارسیان به ثبت برسانیم، گوشت خالص بدون چربی چرخ شده را که به سیخ کشیدیم، فهمیدیم که یکجای کار می‌لنگد، چرا که در همان اول کار گوشت به هیچ‌عنوان حاضر به همنشینی با سیخ نبود! این شد که به زور مشت‌های گره‌کرده و فشردن آب کباب و ... روزمان را به شب رساندیم و عازم منزل شدیم.
دیروز و در پی یافتن پاسخ این پرسش دیرینه، مقدار معتنابهی چربی خالص به گوشت ناخالص خود اضافه فرمودیم تا حاصل شد آنچه در زیر مشاهده می‌کنید.


کباب دست‌ساز

پ.ن:

1. خدا حفظ کند گوگل را که همیار اصلی تهیه این روزی بود.

2.خدا رحمت کند شهریار را که به توصیف شبی از شب‌های عمر خود تیتر این مطلب را سرود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۳
حسن قاسم زاده
دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ

یک کشف سهل و ممتنع

دو روز پیش میهمان یکی از دوستان بودیم به صرف گوشفیل با دوغ، سوغات اصفهان.

اینکه ترکیب شور و شیرین و اوضاع دستگاه گوارش بعد از آن واقعه گفتنی نیست؛ آنچه گفتنی است سهل و ممتنع بودن پدیده گوشفیل در دهان است!فقط که نباید شعر سعدی سهل و ممتنع باشد، سهل و ممتنع بودن یک صفت است که ممکن است هر چیزی یا کسی داشته باشد، گوشفیل هم یکی از آن‌ها!

گوشفیل

گوشفیل به همان اندازه که نرم است و در هنگام خوردن لذت ترشح شیره در دهان را مزمزه می‌کنی، به همان اندازه هم ممکن در جایی سفت باشد. یعنی ممکن است درحال لذت بردن از نرمی و شیرینی گوشفیل باشی که یهو برخورد کنی با جسم سخت و سفتی در زیر دندان. بهرحال افتخار خوشمزه‌ای بود که نصیب ما گشت.

پ.ن:

فکر می‌کنم گوشفیل را برای این با دوغ می‌خورند که شوری دوغ کام شیرین را بشوید و اثری از شیرینی در گلو و کام نماند.

گوشفیل را پیش از این در ماه مبارک رمضان خورده بودم منتها، عطش خوردن به وقت افطار، یقینا مانع از رسیدن به این کشف بزرگ بوده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۴۸
حسن قاسم زاده
يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ

لایتچسبک

در محل کار وقتی به‌زور طبقه‌مان را عوض کردند و بالاتر آمدیم، کولرگازی قدیمی‌ای را گذاشتند بیخ گوشمان تا گرمای طاقت‌فرسای تابستان اذیتمان نکند، جای دوستان خالی این کولر به همان اندازه که خنکای هوا را در پی داشت آلودگی صوتی ایجاد می‌کرد. تاجایی که وقتی برای کم شدن صدایش مقوایی چپاندیم بالای کولر از اتاق‌های همسایه جهت رفع آلودگی صوتی تبریک گفتند.

القصه،‌ برخی آدم‌ها مثل کولر پر سر و صدای ما، ناگزیر از حضورشان هستی و بودنشان آزارت می‌دهد؛ هرچقدر هم که تبعات بودنشان را با مقوا کم کنی بازهم صدای بدشان گوشت را می خراشد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۵۲
حسن قاسم زاده
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۳ ب.ظ

فستیوال رنگ و موسیقی

یا ما با دیدن فیلم‌های هالیوودی و فیلم‌های هالیوودی شده، ذائقه‌مان تغییر کرده یا هر چیز دیگر، «محمد(ص) رسول الله» را در اندازه یک فیلم نتوانستم ببینم؛ گنگ بودن مکالمه‌‌های نصف فیلم را که به حساب بد بودن سیستم‌های صوتی سینما افریقا بگذاریم، به نکات ریزی نظیر دوبله نشدن صدای ابوطالب در برخی پلان‌ها هم که توجه نکنیم، ترجمه‌های ناقص و غیرقابل فهم از گفتگوهای یهودیان و همچنین ابرهه را هم که بگذاریم به حساب خیلی خارجی بودن لهجه‌شان و عدم وجود کلمات کافی برای ترجمه!، حتی از کنار برخی بدحجابی‌های فیلم که واقعا آدم شک می‌کند چطور رویشان شده این پلان‌ها را به رهبر جمهوری اسلامی نشان دهند، و اگر دادند چطور ایشان هیچ تذکری به کارگردان ارزشی و فیلم ارزشی نداده‌اند، بگذریم؛ از نداشتن روایت مشخص فیلم نمی‌شود گذشت.

فیلم خیلی قوی و با مراجعت حمزه شروع می‌شود و پس از آن، ابوطالب شبیه پیرمردهای قصه‌گوی هالیوود می‌نشیند کنار تکه سنگی و داستانش را شروع می‌کند، داستانی از به‌دنیا آمدن و بزرگ شدن پیامبر رحمت؛ از اینجا به‌بعد داستان شبیه سریال یوسف پیامبر است، فقط کمی رنگ و لعاب تصویر بیشتر شده، چه‌بسا در یوسف پیامبر، تعلیق‌ها و گره‌هایی وجود داشت که مخاطب را برای دنبال کردن داستان پای صفحه تلویزیون بنشاند.

هرچند به نویسنده فیلم حق می‌دهم برای پرهیز از هرگونه تفرقه و کشمکش و دعوا و ... نخواسته باشد دوقطبی پیامبر رحمت را با چیزهای دیگری نظیر یهودی‌هایی که او را بهتر از فرزندانشان می‌شناختند به تصویر بکشد. اما بهرحال محمد(ص) رسول‌الله، تصویری است از دانسته‌های مسلمانان ایرانی در کلاس‌های درس مدرسه، تک‌تک سکانس‌ها و داستان‌ها صرفا برای گفته شدن به نمایش در می‌آیند، و گویی فردی با خنجری به دنبال کارگردان دویده تا وی سریع تمام داستان را تعریف کند. اتفاقات یکباره در داستان و عدم توجه به درام داستان، نظیر یهویی مریض شدن حلیمه، یهویی مریض شدن و رحلت آمنه، یا عدم ارتباط تصویری لشکرکشی ابرهه به مکه و بدنیا آمدن پیامبر،‌ درگیری‌های یکباره فیلم بر سر تصاحب یا از بین بردن پیامبر، قول پیامبر به عموی خودش درباره کارکردن برای وی و ... همه و همه نماد داستان‌هایی است که مجیدی نخواسته یا نتوانسته آن‌ها را در یک روایت منسجم گرد هم آورد. ضعف داستان در سراسر فیلم نمود دارد، حتی اگرچه مخاطب به دلیل پیشینه مذهبی یا تاریخی خود ربط بین سکانس‌ها را متوجه شود، اما بهتر می‌بود شاید، تا در کنار این داستان‌های پراکنده، روایتی منسجم نخ تسبیح پاره‌روایت‌های فیلم می‌شد.

من اگر جای مجیدی بودم، شاید، روایت لجاجت ابولهب را پررنگ‌تر می‌کردم و از آن به‌عنوان نخ تسبیح داستان برای ارتباط بین صحنه‌های مختلف استفاده می‌کردم، شاید هم داستان همدستی یهودیان برای تصاحب یا کشتن پیامبر را دست‌مایه روایت داستان می‌کردم(البته نه آنطور که مجیدی کرده است) و تعلیق‌ها و گره‌هایی به مراتب قابل فهم‌تر برای داستان ایجاد می‌کردم.

بهرحال هرچه که هست، اولین تصویر ایرانی از پیامبر جهانی اسلام، دیدنی است.

پ.ن:

از حواشی تماشای فیلم هم اینکه زمانی که نام محمد برای پیامبر انتخاب گشت و عبدالمطلب با این نام پیامبر را روی دست بلند کرد، سینما یکپارچه صلوات فرستاد و دیگر اینکه آقایی در صندلی جلویی، عین دوساعت و خورده‌ای فیلم شانه‌هایش تکان می‌خورد، از گریه!

پیشنهاد می‌کنم اگر مایلید فیلم را ببینید حتما در سینماهای تازه تأسیس این مهم را انجام دهید، چراکه با توجه به طولانی بودن مدت زمان فیلم، کیفیت صندلی مهم‌تر از کیفیت فیلم خواهد بود!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۳
حسن قاسم زاده