یا ما با دیدن فیلمهای هالیوودی و فیلمهای هالیوودی شده، ذائقهمان تغییر کرده یا هر چیز دیگر، «محمد(ص) رسول الله» را در اندازه یک فیلم نتوانستم ببینم؛ گنگ بودن مکالمههای نصف فیلم را که به حساب بد بودن سیستمهای صوتی سینما افریقا بگذاریم، به نکات ریزی نظیر دوبله نشدن صدای ابوطالب در برخی پلانها هم که توجه نکنیم، ترجمههای ناقص و غیرقابل فهم از گفتگوهای یهودیان و همچنین ابرهه را هم که بگذاریم به حساب خیلی خارجی بودن لهجهشان و عدم وجود کلمات کافی برای ترجمه!، حتی از کنار برخی بدحجابیهای فیلم که واقعا آدم شک میکند چطور رویشان شده این پلانها را به رهبر جمهوری اسلامی نشان دهند، و اگر دادند چطور ایشان هیچ تذکری به کارگردان ارزشی و فیلم ارزشی ندادهاند، بگذریم؛ از نداشتن روایت مشخص فیلم نمیشود گذشت.
فیلم خیلی قوی و با مراجعت حمزه شروع میشود و پس از آن، ابوطالب شبیه پیرمردهای قصهگوی هالیوود مینشیند کنار تکه سنگی و داستانش را شروع میکند، داستانی از بهدنیا آمدن و بزرگ شدن پیامبر رحمت؛ از اینجا بهبعد داستان شبیه سریال یوسف پیامبر است، فقط کمی رنگ و لعاب تصویر بیشتر شده، چهبسا در یوسف پیامبر، تعلیقها و گرههایی وجود داشت که مخاطب را برای دنبال کردن داستان پای صفحه تلویزیون بنشاند.
هرچند به نویسنده فیلم حق میدهم برای پرهیز از هرگونه تفرقه و کشمکش و دعوا و ... نخواسته باشد دوقطبی پیامبر رحمت را با چیزهای دیگری نظیر یهودیهایی که او را بهتر از فرزندانشان میشناختند به تصویر بکشد. اما بهرحال محمد(ص) رسولالله، تصویری است از دانستههای مسلمانان ایرانی در کلاسهای درس مدرسه، تکتک سکانسها و داستانها صرفا برای گفته شدن به نمایش در میآیند، و گویی فردی با خنجری به دنبال کارگردان دویده تا وی سریع تمام داستان را تعریف کند. اتفاقات یکباره در داستان و عدم توجه به درام داستان، نظیر یهویی مریض شدن حلیمه، یهویی مریض شدن و رحلت آمنه، یا عدم ارتباط تصویری لشکرکشی ابرهه به مکه و بدنیا آمدن پیامبر، درگیریهای یکباره فیلم بر سر تصاحب یا از بین بردن پیامبر، قول پیامبر به عموی خودش درباره کارکردن برای وی و ... همه و همه نماد داستانهایی است که مجیدی نخواسته یا نتوانسته آنها را در یک روایت منسجم گرد هم آورد. ضعف داستان در سراسر فیلم نمود دارد، حتی اگرچه مخاطب به دلیل پیشینه مذهبی یا تاریخی خود ربط بین سکانسها را متوجه شود، اما بهتر میبود شاید، تا در کنار این داستانهای پراکنده، روایتی منسجم نخ تسبیح پارهروایتهای فیلم میشد.
من اگر جای مجیدی بودم، شاید، روایت لجاجت ابولهب را پررنگتر میکردم و از آن بهعنوان نخ تسبیح داستان برای ارتباط بین صحنههای مختلف استفاده میکردم، شاید هم داستان همدستی یهودیان برای تصاحب یا کشتن پیامبر را دستمایه روایت داستان میکردم(البته نه آنطور که مجیدی کرده است) و تعلیقها و گرههایی به مراتب قابل فهمتر برای داستان ایجاد میکردم.
بهرحال هرچه که هست، اولین تصویر ایرانی از پیامبر جهانی اسلام، دیدنی است.
پ.ن:
از حواشی تماشای فیلم هم اینکه زمانی که نام محمد برای پیامبر انتخاب گشت و عبدالمطلب با این نام پیامبر را روی دست بلند کرد، سینما یکپارچه صلوات فرستاد و دیگر اینکه آقایی در صندلی جلویی، عین دوساعت و خوردهای فیلم شانههایش تکان میخورد، از گریه!
پیشنهاد میکنم اگر مایلید فیلم را ببینید حتما در سینماهای تازه تأسیس این مهم را انجام دهید، چراکه با توجه به طولانی بودن مدت زمان فیلم، کیفیت صندلی مهمتر از کیفیت فیلم خواهد بود!