انفصال
چند روزی است به بریدن از تمام مناصب و منازل و محاکم منتسب شده فکر میکنم، شاید کمی زندگیمان Pause شود...
چند روزی است به بریدن از تمام مناصب و منازل و محاکم منتسب شده فکر میکنم، شاید کمی زندگیمان Pause شود...
این روزها فکرهای زیادی جلوی راهم سبز میشوند، از فکر اینکه نکند تعمیرکار هیچ کاری برای ماشین نکرده باشد و پول گرفته باشد گرفته تا فکر تکلیف لنگ در هوایی و سربازی و سرباری و کار و ... .
این روزها امید به زندگی بالاست، اما صرفا امید است، خود زندگی یافتمینشود که بتوان به آن امیدی بست.
سردرگمم چونان سیم هدفون سالها مانده در جیب شلواری پاره در کمد لباس... .
المرء مخبوع تحت لسانه
جدا گاهی فکر میکردم برخی از کسانی که در دانشگاه میشناسم چه قوه بالایی در درک و تحلیل و توضیح مفاهیم مختلف دارند، و امروز به مدد رسانههای نوین بیگانه و ابزارهای ارتباطی جاسوسی موبایلی به برخی از تحلیلهای این دوستان رسیدهام که قوه پوشالی تخیلشان بر من آشکار شده است.
یکی از دوستان: وخه بیه اینجه کار کن
من: مگر جایی رو سراغ داری؟
اون: ها، بیه همینجه یکی از همی فرهنگسراها ره بگیر دستت
من: بابا مشکل من اینه که مشهد کار ثابت پیدا نمیشه،بالفرض بیام اونجا مدیرم بشم، اما معلوم نیست تا کی دووم داشته باشه
اون در حالی که کمی جدی شده بود: نه بابا، اینجا مدیران از شغلی به شغل دیگر منتقل میشن، هیچکدومشون که منحل نمیشوند.
حالا با این استدلال کیلویی و این اوضاع شلغمشفته۱ میارزد جلای پایتخت را به لقای وطن ببخشیم؟
پ.ن
1.اوضاعی را گویند نظیر اوضاع کنونی (فرهنگ لغات خودم)
هر آنکس که دندان دهد نان دهد.
اگر با خوردن نان دندان را از تو بگیرد چه؟